بازندهتر از خودم فقط من بودم
هی باختم و دوباره بازی خوردم
یک برگ برنده کاش تو دستم بود
ای کاش که یک بار منم میبردم
هرکس که به من رسید آتیشم زد
خاموش شدم بس که به من انگ زدن
من لال شدم بس که به من نه گفتن
من سنگ شدم بس که به من سنگ زدن
از اول قصه سهم من تنهایی
از اول قصه با خودم درگیرم
خاموشترین ستاره بودن سخته
من حسرت خوابهای بیتعبیرم
من ساکت و ساده بودم و خط خوردم
تنها و پیاده بودم و مات شدم
از قاب بزرگ زندگی جا موندم
از عکسای یادگاریم کات شدم
هرکس که رسید اعتمادم رو
کشت
هرکس که رسید قلبش از آهن
بود
ای کاش یکی، فقط یکی با من بود
ای کاش که آسمون نگاهم میکرد
ادامه مطلب ...