واگویه هایم

هزاران دهقان برای آمدن باران دعا کردند،اما خدا فکر کودکی بو د که چکمه هایش سوراخ داشت.

واگویه هایم

هزاران دهقان برای آمدن باران دعا کردند،اما خدا فکر کودکی بو د که چکمه هایش سوراخ داشت.

زندگی

تولد انسان 

 

مثل روشن شدن کبریتی است 

 

ومرگش خاموشی آن 

 

بنگر در این فاصله چه کردی

فرزند عزیزم:

آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی،


اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف کردم


ویا نتوانستم لباسهایم را بپوشم


ادامه مطلب ...