واگویه هایم

هزاران دهقان برای آمدن باران دعا کردند،اما خدا فکر کودکی بو د که چکمه هایش سوراخ داشت.

واگویه هایم

هزاران دهقان برای آمدن باران دعا کردند،اما خدا فکر کودکی بو د که چکمه هایش سوراخ داشت.

خدایا..


پروردگارا...

کمکم کن،

کمکم کن که بتوانم پنچره ی دلم را رو به حقیقت بگشایم...


خدایا...

یاریم کن که مرغ خسته دلم را

که دیری است دراین قفس زندانی است،

درآسمان آبی عشق تو  پرواز دهم...


 پروردگارا...

یاریم کن که شوق پروازراهمیشه درخود زنده نگه دارم .....


خدایا...

تو خود می دانی که بدترین درد برای یک انسان

دورماندن ازحقیقت خویشتن

و رها شدن درگرداب فراموشی وسر درگمی است..


پس توای کردگار بی همتا

مرا یاری کن که به حقیقت انسان بودن پی ببرم

تابتوانم روز به روز به تو

که سر چشمه تمام حقیقت هایی نزدیک ونزدیکتر  شوم....


خدایا،


مرا فرصتی ده ، تاپاک بودن راتجربه کنم

وبتوانم حتی برای یک لحظه آنچه باشم که تومی خواهی.


الهی!


اگر برای آن به سوی تو می آیم 

که مرا از شعله های دوزخ نجات بخشی

بگذار که در آنجا بسوزم .


و اگر برای آن به سوی تو می آیم 

که لذت بهشت را به من بخشی ،

بگذار که درهای بهشت به رویم بسته شود .


اما اگر به خاطر تو به سویت می آیم


محبوبم ٬ مرا از خویش مران

متبرکم کن تا در کنار زیبایی جاودانه ات٬

تا ابد لانه کنم.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد