مایه اصل و نسب در گردش دوران زر است …
دائما خون می خورد تیغی که ، صاحب جوهر است …
دود اگر بالا نشیند کسر شان شعله نیست …
جای چشم ابرو نگیرد ، گرچه او بالاتر است …
شصت و شاهد هردو ، دعوی بزرگی می کنند …
پس چرا انگشت کوچک لایق انگشتر است ؟…
آهن و فولاد از یک کوره می آیند برون …
آن یکی شمشیر گردد ، دیگری نعل خر است …
گر ببینی ناکسان بالا نشینند ، صبر کن …
روی دریا کف نشیند ، قعر دریا گوهر است