واگویه هایم

هزاران دهقان برای آمدن باران دعا کردند،اما خدا فکر کودکی بو د که چکمه هایش سوراخ داشت.

واگویه هایم

هزاران دهقان برای آمدن باران دعا کردند،اما خدا فکر کودکی بو د که چکمه هایش سوراخ داشت.

دوستی بر پایه های شنی

دست نوشته | دوستی بر پایه های شنی


آدمیزاد است دیگر


گاهی، فقط حضور دارد، در دیداری


یا شاید در یک کنجکاوی ساده


یا در بین کلماتی


که دوست نجواکنان به دل آشنایی اش می دهد


آدمیزاد، گاه نمی داند دوست داشتن دلیلی ندارد


حسی می آید، آشنا می شود، روزنه های خالی را پر می کند


و از سر شادی فریاد می زند...


هی دل، حالا به من خوش باش؛


ای لب، زین پس از من بگو...


کار خاصی لازم نیست تا آدمی محبوب شود،


همین که به گرد خود باشد


و روز کسی دیگر را نپاید...


آرام جان و تسلای دل شود.


کسی می آید، به آدمیزاد می گوید


چون تو برایم چنین و چنان نمی کنی


از من فرمان نمی گیری و... انتظارم را برآورده نمی کنی،


هیهات که دوستم نیستی


آری آری بگذار فروریزد دیوار چنین دوست داشتنی مشروط


حقیقتی تلخ


به راستی بنای این دوستی بر پایه های شنی ا ست


کسی که مهرورزی اش دلیل و شرط دارد


اگر تو چنان نباشی که می گوید، می خواهد


دل قوی دار که اگر چنان کنی که گوید...


هزار عذر بدتر از گناه،


گاه چرا کم بودی، گاه چرا بسیاری...


ای آدمیزاد، آنها کنترل چی احساس تواند...


همین است که در کنارشان احساس زیبای آزادی و بالندگی را نداری


و برای جلب رضایت، دایم بایدجوابگوی نیازهای بسیارشان باشی...


و محبتی که به دلیلی وجود دارد، بی آن دلیل، ناپدید می شود


می دانی آدمیزاد!


هیچ دلیلی محبت را شرح نمی دهد


عشق را توضیح نمی دهد و وفای به عهد را نمی شکند


محبت یا در دوست وجود دارد یا ندارد


اندازه  ، مقیاس آدمیان است و بس


محبت شیوه الهی است که میزان ندارد...


احساس شادمانی با محبت مشروط به اسارت و پس زد گی


خواهد رسید


ای آدمیزاد، بهترین های وجود خود را تقدیم کسی کن


که تو را به خاطر وجود خودت می خواهد و بس،


بی شرط و بهانه...


  منبع : مجله موفقیت

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد