تعلیم و تعلم از شئون الهی است و خداوند، این موهبت را به پیامبران و اولیای پاک خویش ارزانی کرده است تا مسیر هدایت را به بشر بیاموزند و چنین شد که تعلیم و تعلم به صورت سنت حسنه آفرینش درآمد . انسان نیز با پذیرش این مسئولیت، نام خویش را در این گروه و در قالب واژه مقدس «معلم» ثبت کرده است. معلم، ایمان را بر لوح جان و ضمیرهای پاک حک می کند و ندای فطرت را به گوش همه می رساند. همچنین سیاهی جهل را از دل ها می زداید و زلال دانایی را در روان بشر جاری می سازد.
معلمی مهری است که از روز ازل با گل آدمی سرشته شد.تامردم از ظلمات جهل به نور دانایی رهنمون شوند. براستی که معلمی شغل نیست ،عشق است.معلمین بزرگوارم، استاتید ارجمندم ضمن آرزوی تندرستی وشادکامی وبهروزی همراه با طول عمر با عزت برای شما وخانواده های بزرگوارتان این خجسته روز تان را تبریک میگویم
ادامه مطلب ...مردجوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود ...
مرد سالخوردهای از آنجا میگذشت او را دید و متوجه حال پریشانش شد و کنارش نشست.
مرد جوان بیاختیار گفت: عجیب آشفتهام و همه چیز در زندگیام به هم ریخته است. به شدت نیازمند آرامش هستم و نمیدانم این آرامش را کجا پیدا کنم؟
ادامه مطلب ...ای اشک ، آهسته بریز که غم زیاد است
ای شمع آهسته بسوز که شب دراز است
امروز کسی محرم اسرار کسی نیست
ما تجربه کردیم ، کسی یار کسی نیست
آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی،
اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف کردم
ویا نتوانستم لباسهایم را بپوشم
على امشب چرا بهر عبادت بر نمى خیزد؟
چرا شیر خدا از بهر طاعت بر نمى خیزد؟
خوش خرامان می روی ای جان جان بی من مرو
ای حیات دوستان در بوستان بی من مرو
ای فلک بی من مگرد و ای قمر بی من متاب
ای زمین بی من مروی و ای زمان بی من مرو
این جهان با تو خوش است و آن جهان با تو خوش است
این جهان بی من مباش و آن جهان بی من مرو
ساعتی در خود نگر تا کیستی از کجایی، از چه هستی، چیستی در جهان بهر چه عمری زیستی جمع هستی را بزن بر نیستی وقتی از غربت ایام دلم می گیرد مرغ امید من از شدت غم می میرد دل به رویای خوش خاطره ها می بندم باز هم خاطره ها دست مرا می گیرد