واگویه هایم

هزاران دهقان برای آمدن باران دعا کردند،اما خدا فکر کودکی بو د که چکمه هایش سوراخ داشت.

واگویه هایم

هزاران دهقان برای آمدن باران دعا کردند،اما خدا فکر کودکی بو د که چکمه هایش سوراخ داشت.

حکایت پروانگان که از مطلوب خود خبر می‌خواستند

 

یک شبی پروانگان جمع آمدند
در مضیفی .......................

ادامه مطلب ...

خدایا !

مناجات 

 

خدایا  

در این لحظه .......

ادامه مطلب ...

سنگ مزار

 
 


سنگ مزار 

 

الا ، ای رهگذر !

ادامه مطلب ...

ای خدا

 ای خدا ، ای فلک ،ای طبیعت  

ادامه مطلب ...

دریا دل

حـسـرت نـبــرم  بـه  حــال  آن  مـــرداب 

ادامه مطلب ...